مرگ بر آمریکا آری یا خیر؟
شعار مرگ بر آمریکا که از اوایل انقلاب اسلامی به ادبیات سیاسی ایران عزیز افزوده شد و با گذشت نزدیک به 35 سال بلندی این صدا کاخ های ظلم و استبداد را به لرزه میاندازد و جانی تازه به تمامی آزاده خواهان گیتی می بخشد، به یک نماد آزادگی و استقلال تبدیل شده است. با این وجود، این روزها عده ای از عزیزانی که خود شالوده و اساس ایستادگی در برابر استکبار را پایه گذاری کردند، دم از حذف این شعار می زنند و به بیان دوستی و اعتماد به دشمن دیرین می پردازند. نا گفته نماند که عزیران دیروز و یادگاران حماسه و غیرت امروز ایران سربلند با اشاره به فشارهای وارده بر جامعه، تحریم ها، مشکلات اقتصادی و عدم توان مقابله با وضع کنونی چنین خواستگاه هایی را بیان می کنند و نه اینکه خدای ناکرده از روی دیدگاه های شخصی و نفسانی عنوان کنند. به گفته آن ها مردم غیور و فداکار و مقاوم ایران چشم امید به بهبود اوضاع معیشتی از سوی مسئولان دوخته اند و باید به دنبال راهکار بود.
با اختلاف سلیقه ای که در منظر مسئولان برای حذف شعار مرگ بر آمریکا وجود دراد، مردم نیز با سوالاتی مواجه شده اند و اینکه چرا به جای خودباوری، حمایت از تولید و توجه به اقتصاد مقاومتی و غیره کلید قفل مشکلات را در اتکا به غیر می دانیم؟ و یا اینکه دوستی می گفت چرا در زمانی که مذاکرات در حال پیگیری هست برخی می گویند هم زمان باید مذاکره و شعار مرگ بر آمریکا را تکرار و ترویج کرد؟ متأسفانه مواضع غیر دیپلماتیک برخی منجر به برداشت غلط برخی از مردم می شود و بهانه برای فتنه و دامن زدن به تبلیغات رسانه ای دشمنان قسم خورده اسلام را مهیا می کند. عزیران دیروز و یادگاران حماسه های امروز چرا چشم خود را بر حقایق می بندیم؟ چرا فریبکاری دشمن را کتمان می کنیم و سلاح خود را در برابر دشمن تا دندان مسلح زمین می گذاریم و بهتر بگویم چرا به جای مذاکره مقتدرانه شعار تسلیم را سر می دهیم؟
من یک حقوق دان هستم، حقوق دانی که خود را رزمنده و سرباز انقلاب می داند و بر دست تمامی برقرار کنندگان نظم و آرامش در کشور و مرزبانان دلیر ایران زمین بوسه می زند. حقوق دانی که قدر زحمات تمامی سرهنگ ها و سربازها را می داند و به تمامی پادگان های کشور افتخار می کند. باید توجه داشت که در حقوق بین الملل کلاسیک که ضمانت اجرای قوی و جدی ندارد، مقابله به مثل یکی از اقداماتی است که در واکنش به کشور متجاوز و یا ضایع کننده حق صورت می گیرد. حال سوال از ذخایر انقلاب و تکیه گاه های نسل امروز این است که چرا باید در برابر دشمنی که حین مذاکره دم از روی میز بودن تمامی گزینه ها می زند و در کنار پیشبرد مذاکره تهدید به حمله نظامی می کند سر تعظیم فرود آورد و ابراز عجز کرد؟ وقتی دشمنی گستاخی به خرج می دهد و چنین ادبیاتی دارد نباید مقابله به مثل کرد؟ و در پاسخ بیان کرد: ما نیز هم مذاکره را پیش خواهیم برد و هم شعار مرگ بر آمریکا را که طرف مقابل بداند با چه کسی مواجه است. نمی توان در برابر کشوری که مواضع فریبکارانه و دوگانه اتخاذ می کند با صداقت و حسن نیت یکطرفه برخورد کرد و شعار مرگ بر آمریکا، علی رغم تمامی جنایات و خیانت هایی که آمریکا علیه مردم و کشور ما مرتکب شده است، پاسخ دیپلماتیکی محسوب می شود.
فلسفه چنین مواضعی نه از روی کینه عمیق به آمریکا یا سنگ تندازی در شکل گیری مذاکره است بلکه کمک به مذاکره کنندگان نیز است و به طرف مقابل می فهماند که ادبیات خود را تغییر دهد و به نمایندگان نیز دلگرمی می هد. عزیزان دیروز و امروز این مرز و بوم و الگوهای این حقیر قلبم می شکند وقتی چنین سخنانی را از رسانه ها می شنوم که آن ها را به شما نسبت می دهند. اما این حقیر بر توانمندی و درایت شما شک ندارم و امید دارم که با روحیه انتقاد و انتقاد پذیری سرافرازی و سربلندی ایران اسلامی را رقم خواهیم زد.
انتقام از عاملان کشتار مردم عراق در انتفاضة شعبانیه
در جریان قیام سال 1991 که در میان ملت عراق به انتفاضه شعبانیه مشهور گردید، کنترل بخش اعظم کشور به دست نیروهای مردمی افتاد و از 18 استان عراق، 14 استان سقوط کرد و در این میان تنها استانهای مرکزی شامل استانهای غربی و صلاحالدین و بغداد از آن جدا بوده و سایر استانها همگی از زیر یوغ استبداد صدامی خارج شد. این قیام همهگیر بود و شیعه و سنی در آن سهیم شدند. در مدت بسیار کوتاهی، بیشتر شهرهای مهم عراق از جمله بصره، نجف، کربلا، عماره، کوت، ناصریه و دیوانیه در جنوب و شهرهای مهم و استراتژیک شمال عراق به دست نیروهای مردمی افتاد.
اما در این هنگام حادثهای که رخ داد، تمامی آرزوها را به زیر خاک برد و هیچگاه خاطرات تلخ و تکان دهنده آن ایام از ذهن عراقیها محو نخواهد گردید. زیرا آنچه که پس از قیام مردم عراق در انتفاضه شعبانیه ۱۹۹۱ به عنوان سیاست سرکوب دائمی و بدوم مرز از سوی صدام حسین به مورد اجرا گذاشته شد به مراتب تلختر بود. آمریکاییها پس از قیام مردم عراق متوجه شدند که ناخواسته زمینههای ایجاد حکومتی مردمی و اسلامی در عراق پا گرفته و تنها چند گام بیشتر نمانده که بغداد را نیز در اختیار گیرند و چنین چیزی با سیاست آمریکا و غرب همخوتنی نداشت. از این رو آمریکا با نمایش چراغ سبز خود به دولت بعثی مجوز قلع و قمع مردم را در خفا صادر کرد و علی رغم قطعنامه ۶۷۰ شورای امنیت که کلیه تحرک هواپیماها و حتی بالگردهای ارتش عراق تحریم شده بود، به حمایت از نظام بعث پرداخت. با توجه به وضع موجود منافقین که سابقة خیانت به کشور خود را نیز داشتند و حیات خود را وابسته به بقای نظام خونخوار بعث میدیدند به یاری صدام شتافته و به همراه ارتشِ در اقلیت بعثی به سرکوب مردم پرداختند.
آنها در استفاده از ماشینهای جنگی خود هیچ محدودیتی را به عمل نیاوردند. سوکوب بدون مرز سولوحه کار آنها قرار داشت و در این راستا برای سرکوب انقلابیون از سلاحهای شیمیایی، بمبهای خوشهای و ناپالم استفاده کرده و در برخی مناطق، از جمله در نجف اشرف از شصت موشک زمین به زمین «اسکاد بی» استفاده کردند. حرکتی که هیچگاه از سوی دیکتاتورترین و خونآشامترین رژیمهای یک قرن اخیر نیز صورت نپذیرفته بود. تمامی منطقه مملو از جنازههای کشتهشدگان بود که چندین روز داخل کوچهها و خیابانها رها شده و شمار زیادی از آنان خوراک سگهای ولگرد در بیابانها شدند.انسانهای بیگناه شامل زن و مرد و کودک و سالخورده در دستههای ۵۰۰ الی هزار نفره تیر باران شده و سپس در گورهای دستهجمعی دفن شدند.
با گذشت بیش از 20 سال هنوز هم راز مزارهای کشف شده در اطراف شهرهای محاویل، نجف و کربلا فاش میگردد که برای هر شهروند عراقی یادآور روزهای تلخی است که عاملان آن در پادگان اشرف و لیبرتی به سلامت زندگی میکنند.
حضور منافقین در عراق با وجود سقوط صدام، انزجار مردمی علیه این گروه تروریستی را بیشتر میکرد؛ بهطوریکه طی بازههای متفاوت زمانی اقشار، صنوف و گروههای مختلف مردمی علیه جانیان انسان نمای ساکن اشرف اعلام تبری میکردند. در واقع مردم شریف عراق هیچگاه نتوانستند وقایع تلخ قیام سال ۱۹۹۱ میلادی را فراموش کنند. حملة روز یکشنبة مردم این کشور به پادگان اشرف و درگیری با منافقان به نوعی بیانگر انتقام از عوامل و حامیان کشتارهای سال 1991 به حساب میآید. جریان مردمی «فرزندان انتفاضة شعبانیه» که مسئولیت سازماندهی حمله به پادگان اشرف را بر عهده گرفته، دلیل چنین اقدامی را خونخواهی برادران و خواهران عراقی توصیف کرد. در واقع این اقدام از سوی سینههای پر از درد مردم عراق که عزیزان خود را از دست دادند نشأت گرفته و گویای این مطلب است که جنایتهای صدام و حامیانش پس از گذشت زمان به ذهن فراموشی سپرده نشده است.
تجویز توسل به زور به جای کمک به تحقق دموکراسی
اصل منع توسل به زور، منادی عدم خشونت در روابط بینالمللی و از دستاوردهای بزرگ تمدن بشری در دوران معاصر محسوب می¬شود. این اصل شیوة سنتی لشکرکشی و صفآرایی نظامی به منظور حل اختلاف میان جوامع متشکل بشری را به کلی نفی کرده است. با این اوصاف مقولاتی چون دفاع پیشگیرانه، دفاع دسته¬جمعی و پیش¬گویی غیر کارشناسی از تهدید علیه صلح بین¬المللی، دخالت نظامی در کشوری قبل از اخذ مجوز سازمان ملل، حملة نظامی به کشورها به بهانة عدم رعایت مقررات بین¬المللی بدون اعزام کمیتة حقیقت¬یاب سازمان ملل و عدم توجه به اسناد و مدارک موجود به ابزار اردوگاه غرب در اعمال زور نسبت به کشورهای مستقل مبدل شده و بر اساس مقررات منشور، عرف بین¬الملل و اصول کلی حقوقی فاقد توجیه قانونی است. اقدامات نظامی تحت نظارت سازمان ملل متحد به دلیل دربرداشتن توافق و دارا بودن سازماندهی بینالمللی مطمئنترین نوع محدودیت بر اصل منع توسل به زور بوده، مصلحت جامعة بینالمللی در آن است که سایر مستثنیات نیز دراین مجرا قرار گیرند. لیکن درحال حاضر نظام امنیت جمعی ملل متحد با وجود کارآیی در مقابله با برخی از جنگافروزیها و خودسریهای منطقهای، به دلیل ضعفهای اجرایی و ساختار هنوز نتوانسته تضمین قاطعی برای صلح و امنیت بینالمللی و اصل منع توسل به زور باشد. تهدیدهای آمریکا و چند کشور غربی- عربی علیه سوریه نیز در زمرة اقدامات سیاسی بوده و فاقد الزامات حقوقی است که بدون ارائة هر گونه مدرکی دال بر کاربرد سلاح شیمیایی از سوی ارتش سوریه، بر طبل جنگ در منطقه کوبیده و به جای اعزام کمیتة حقیقت¬یاب به سوریه و یا توجه به نظر کارشناسان سازمان ملل، به صف¬آرایی نظامی و لشگر¬کشی دسته¬جمعی مشغول شده است. در حقوق بينالملل کلاسیک، به نحوى كه در كنوانسيون 1969 وين راجع به حقوق معاهدات (مواد 53 و 64) تدوين شده است، ممنوعيت مندرج در بند 4 ماده 2 منشور سازمان ملل متحد قاعدة آمره به شمار مىرود. به عبارت ديگر، جامعة بينالمللى و دولتها به طور كلى تشخيص داده و پذيرفتهاند كه اين قاعده، تخلف¬ناپذير است و فقط توسط يك قاعدة بعدى حقوق بينالملل با همان ويژگى قاعدة آمره قابل اصلاح مىباشد. از اين¬رو قواعد آمرة جهانى همانند ممنوعيت مندرج در بند 4 مادة 2 منشور سازمان ملل مقرر مىدارد: «كليه اعضا در روابط بينالمللى خود، از تهديد به زور يا استفاده از آن عليه تماميت ارضى و استقلال سياسى هر كشورى يا از هر روش ديگرى كه با مقاصد سازمان ملل متحد مباينت داشته باشد، خوددارى خواهند نمود.» منشور سازمان ملل متحد را نمىتوان از طريق پيمانى منطقهاى نقض كرد. به علاوه، ممنوعيت تهديد يا استفاده از نيروى نظامى براى دولتها منفرداً، و هم به عنوان اعضاى سازمانهاى بينالمللى، نظير ناتو، و همچنين براى خودِ سازمانهاى مزبورلازم¬الإجرا است. طبق تفسير تاريخى يا تفسير مبتنى بر هدف غايى بند 4 ماده 2منشور سازمان ملل متّحد، بديهى است كه ممنوعيت مندرج در بند مزبور ماهيتى جامع و جهان شمول دارد. بنابراين، بر خلاف برخى ديدگاهها كه در دوره جنگ سرد ابراز گرديده بود، عبارت: «يا از هر روش ديگرى كه با مقاصد» قصد تجويز پذيرش هيچ استثنايى را ندارد، بلكه سعى دارد ممنوعيت مذكور را خدشه ناپذير نمايد. بر این اساس تهدیدهای آمریکا به حمله و یا نهایتاً حملة نظامی یا موشکی به سوریه به هر شکلی که باشد نه تنها محکوم بوده بلکه بر طبق مقررات منشور و اختیارات شورای امنیت در فصل هفتم می¬بایست با عامل تهدید به نظامی که ثبات منطقه و صلح جهانی را تهدید می¬کند برخورد قاطع گردد؛ اما به دلیل ضعف ساختاری سازمان ملل و ماهیت سیاسی شورای امنیت و مدیریت تک قطبی آمریکایی در جهان شاهد چنین برخوردی نیستیم و طی 29 ماه درگیری در سوریه راه حلی برای برون رفت از وضع موجود پیدا نشده و تروریست¬ها در سوریه تجهیز می¬شوند و دست به جنایت می¬زنند. مدعیان دروغین حقوق بشر و دموکراسی به جای کمک به حل فیصلة مسالمت¬آمیز و دیپلماتیکی بحران دمشق و با وجود حضور ده¬ها هزار نیروهای القاعده و تروریست¬های خارجی در سرتاسر سوریه به جای سرکوب متجاوز به حمایت مالی و نظامی آدمخواران سوری پرداختد. نظام استبدادی غرب و آمریکا طرح اسد برای برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در سوریه که مظهر حقیقی دموکراسی مردمی است را رد کرده و برای رأی مردم سوریه ارزشی قائل نیستند و دخالت در امور داخلی سوریه را که ناقض تعهدات عام¬الشمول، دکترین مونرئو، قوانین بین¬الملل و هم¬زیستی مسالمت¬آمیز در جامعة جهانی است را در دستور کار قرار داده¬اند. طبق آمار اخیر خبرگزاری رویترز، شصت درصد آمریکاییها با دخالت نظامی مخالفند و فقط ۹ درصد با آن موافقند. حتی اگر حمله شیمیایی هم ثابت شود، فقط ۲۵ درصد موافق حمله نظامی هستند. اما نظر جنگ¬طلبان به نظر تمانی نردن آمریکا ارجحیت دارد. این در حالی است که مطابق مقررات فصل فصل هفتم منشور، شوراى امنيت بعد از احراز وجود تهديد عليه صلح، نقض صلح يا تجاوز، چنانچه ضرورى بداند مىتواند با استفاده از نيروى نظامى كشورهاى عضو، به اقدامات قهرى متوسل شود. مجوزى كه شوراى امنيت مطابق فصل هفتم منشور سازمان ملل متحد صادر مىكند، مبناى مناسبى براى مشروعيت استفاده از نيروى نظامى، مطابق قطعنامههاى شوراى¬امنيت است. در مقابل، هرگونه تهديد و يا استفاده از زور كه به عنوان دفاع مشروع در برابر حمله نظامى قابل توجيه نباشد يا اينكه شوراى امنيت تجويز نكرده باشد، بايد به عنوان ناقض منشور سازمان ملل متحد قلمداد گردد. سازمان ملل در این بحران ظاهراً فقط نقشی فرعی بازی میکند، بازرسان آن تنها میتوانند مشخص کنند که گاز سمی به کار گرفته شده یا خیر. اما اینکه چه کسی از آن استفاده کرده قابل تشخیص نخواهد بود و با زبان زور به دولت سوریه نسبت داده خواهد شد. در حقيقت، حادثه 11 سپتامبر 2001 ميلادى كه تاكنون انگيزههاى وقوع، طراحان اصلى و مجريان آن، مقاصد پشت پرده و زواياى مختلف ديگر آن از ديدگان مردم آمريكا و جامعه بينالملل مخفى مانده است، بهانهاى در دست دولتمردان آمريكا داده تا از رخداد تصنعى ايجاد شده، براى تحقق اهداف سياسى، اقتصادى و نظامى خود در سطح بينالمللى و داخلى بهره¬بردارى نمايند. سياست زورمدارانه و يكجانبه گرايانة آمريكا، اقامت طولانى در منطقه خليج فارس، جلوگيرى و مبارزه با تمايلات ضد صهيونيستى و رشد تمايلات اسلامى، و تغيير جغرافياى سياسى در آسيا را مىتوان جزو عواملى به شمار آورد كه آمريكا را به خلق حوادث تلخ سالهاى اخير سوق داده است.
دشمنی به جای بازگشت به آغوش نظام
در حوادث اخیر کشور مصر گروهی از مردم یا سران کشور به مبارزه و اعلان برائت و عدهای به بیطرفی نسبت به دشمن پرداختند. در این میان گروهی نیز به مخالفت با گروههای فوق پرداختند و به سلطة استکبار جهانی سر سپردند و بردگی طاغوت را بر استقامت و دلیر مردی ترجیح دادند؛ اما آنها با گذشت ایام و فرصتها دریافتند که آمریکا نه تنها حامی ایشان نیست بلکه خونخواری است که تنها به منافع خویش میاندیشد. با وجود اینکه، این گروه ابتدائاً نوکر آمریکا و استبداد بود، با مواجهه با حقیقت خباثت آمریکا، از بندگی آمریکا پا پس کشیدند و چون گروههای انقلابی به مخالفت و ستیز با آن پرداختند.
در ایران هم در سال 88 حوادث تکاندهندهای مسمی به فتنه رخ داد؛ فتنهای که تنها بیخردان، با وجودی که از خواص و اهل علم هم بودند، زیر بار فتنه بودنش نرفتند. عدهای از سران و سابقهداران مبارزات انقلابی با فریب مردم به فتنهانگیزی پرداختند و عدهای نیز چون چوب دوسرسوز، فتنهزدة معرکه شدند و عدهای اهل فن و مؤمنان آزموندیده نه تنها ساکت نبودند بلکه در برابر اهل فتنه ایستادند و سعی داشتند اندیشة فتنهزدگان را اصلاح کنند. این گروه به تعبییر امام علی (ع) چون شتر دو سالهای شدند که نه پشت برای سواری دادن و نه پستان برای شیر دادن داشتند و این قسم آزمون بزرگ الهی را به سلامت گذراندند. آیا مردم گمان میکنند که چون گفتند ایمان آوردیم رها میشوند و مورد آزمون واقع نمیشوند؟(آیه دوم سورة عنکبوت).
پس از روشنگریهای مدبرانة رهبر فرزانة انقلاب و گذشت زمان پردهها و حجابها کنار رفتند و حقیقت مظلومیت نظام و دخالت دشمن در پشت این فتنه هویداتر شد. پس در این حال عدهای تسلیم حقیقت شدند و از اشتباه خود منصرف شدند و به اصلاح مافات پرداختند که عاقبتشان غفران الهی شد. كسانى كه نشانههاى روشن و رهنمودى را كه فرو فرستادهايم بعد از آنكه، آن را براى مردم در كتاب توضيح دادهايم نهفته مىدارند، آنان را خدا لعنت مىكند و لعنتكنندگان لعنتشان مىكنند. مگر كسانى كه توبه كردند و خود را اصلاح نمودند و حقيقت را آشكار كردند پس بر آنان خواهم بخشود و من توبهپذير مهربانم(آیات 159 و 160 سورة بقره).
اما دستة دیگر نه تنها توبه نکردند بلکه به شقاوت، پستی و ذلت خویش ادامه دادند و سخت در خسران شدند، چرا که هر کس ولایت الله را نپذیرد در حیطة ولایت طاغوت است؛ این گروه حتی با دعوت رهبران دینی سر تسلیم فرود نیاوردند. در مقایسة میان حوادث مصر و فتنة 88 باید گفت که فتنهگران ایرانی هرگز از استکبار و دشمنان اعلان برائت نکردند و به جای بازگشت به آغوش گرم نظام به عامل بیگانگان تبدیل شدند. در فتنة 88 کسانی که دم از قانون و قانونگرایی میزدند، خود مرتکب نابخشودهترین بیقانونیها شدند و درصدد زمینهسازی دخالت دشمن در امور داخلی کشور بودند و استقلال که شعار، اصل اساسی انقلاب، قانون اساسی و آرمانهای نظام بود را نادیده گرفتند و مقاومت رادمردان این مرز و بوم برای مقابله با دشمن متجاوز در جنگ تحمیلی را برای کیان ایران و بیرون راندن متجاوز فراموش کردند و در آشکارا و نهان در مقابل جنگ نرم غرب و آمریکا به ارتش دشمن پیوستند و به پایگاههای دشمن تبدیل شدند و ندای مظلومانة نظام اسلامی که برگرفته از تعالیم دینی و در راستای جذب حداکثری و دفع حداقلی است را که بازگشت به مسیر انقلاب را سر میداد نه تنها بیتوجه بلکه مورد سوء استفاده قرار دادند.
امروز وقایع مصر به عناصر فتنه ثابت کرد که نوکری غرب و آمریکا به بهانة تأمین منافع ملی، همان مسیری است که السیسی طی کرد، آمریکا تازمانی حامی گروهها و جناحها است که مقاصد خود را پیش ببرد و پس از آن به حذف آنها میپردازد؛ همان کاری که با بنعلیها و قذافیها کرد. ارتش مصر ظرف مدت کوتاهی به این موضوع پی برد و در برابر آمریکا موضع گرفت و جای تأسف دارد که فتنهگران هنوز هم یا نفهمیدهاند چه خبر است و یا با غرض کلید فتنه را زدند و از این روست که از هیچ اتفاقی درس نمیگیرند.
آگاهی از فتنة مذهبی در عراق و مقابل با آن
مدتی است که کشورهای اسلامی منطقه ایام پرتنشی را سپری می کنند. وقایع مصر، سوریه، ترکیه، عراق و ... هر کدام به گونه ای فضای سیاسی منطقه را ناآرام جلوه داده است. در این بین توجه به آنچه در کشور همسایه، عراق می گذرد و نوع مواجهه ای که جمهوری اسلامی با آن دارد قابل تأمل است.
کشور عراق با جمعیتی که غالب آن را شیعیان تشکیل می دهند جایگاه بسیار ویژه ای در جهان اسلام و منطقه دارد. از همین روی مناسبات این کشور و فضای سیاسی حاکم بر آن برای دیگر کشورها و بویژه آمریکا و رژیم صهیونیستی اهمیت بسزایی دارد. عراق به دلیل بافت قومی و مذهبی که دارد به طور بالقوه دارای ظرفیت هایی است که اگر به خوبی از داخل و به نفع کشور مدیریت نشود، میتواند مورد مداخله خارجی قرار گرفته و بسترساز وقایع نامطلوبی گردد. انفجارهای اخیر عراق که به دست سلفی ها و گروهک تروریستی القاعده انجام گرفت، کشته ها و مجروحین بسیاری را به بار آورد که عمده کشته ها را شعیان تشکیل می دهند. حتی در ایام ماه مبارک رمضان که تقریباً خشونت ها در دیگر کشورهای اسلامی تا حدی کاهش می یابد، حجم این انفجارهای خونبار در عراق افزایش قابل تأملی داشت. بخش های خود مختار عراق که شامل کردها می شود، به دلایل قومی زیر بار حکومت مرکزی عراق نمی رود. این خود یکی از پتانسیل های منفی نفوذ خارجی به این کشور است. این اختلافات با نفوذ رژیم صهیونیستی نیز تشدید شده است. این نفوذ قطعاً به روش های صرفاًً نرم محدود نشده و می توان گفت رژیم صهیونیستی از برخی اقدامات مخالفت جویانه بخش های خودمختار علیه حکومت مرکزی نیز حمایت می کند. پتانسیل منفی دیگر در افزایش تنش ها در عراق این است که سلفی ها و در رأس آنها گروهک تروریستی القاعده که مسئولیت این انفجارها را بر عهده گرفته نیز به دلایل عمدتاً مذهبی هرگز حاضر نیستند تحت لوای یک حکومت شیعی فعالیت کنند. مورد اخیر را می توان از تلاش جدی غرب برای ممانعت از به قدرتمند شدن یک حکومت شیعی در عراق دانست. درنهایت می توان چنین گفت، از آنجا که عراق جزء محور مقاومت در منطقه به همراه سوریه و ایران شناخته می شود، تضعیف موقعیت سیاسی این کشور همراه با تضعیف سوریه می تواند به شکست نسبی مقاومت در منطقه منجر شده و غرب را به هدف خود یعنی جلوگیری از نفوذ دکترین اسلام مقاومتی نزدیک کند. چنین هدفی ابزارهای متفاوتی می طلبد که یکی از مهم ترین این ابزار ناآرام کردن عراق و القای عدم کارآمدی چنین گفتمانی برای حکومت در عراق است.
آنچه که مورد توجه بازیگران منطقه ای و به ویژه کشورهای اسلامی است نحوه بیان و عمل جمهوری اسلامی ایران در مقابل این وقایع است. مواجهه جمهوری اسلامی قطعاً همیشه فارغ از موضوعات مذهبی یک مواجهه گفتمان محور می باشد. گفتمانی که بر اساس آموزه های اسلامی هر نوع تجاوز و خونریزی ظالمانه را محکوم می نماید. از آنجا که دولت جدید به عنوان یک دولت تازه نفس می تواند نقش سازنده جمهوری اسلامی را در منطقه به منصه ظهور برساند، همگان منتظر شروع فعالیت این دولت در عرصه سیاست خارجی و به ویژه منطقه ای هستند.
از میدان تیان آن من چین تا میدان رابعه العدویه مصر
مردي جوان در برابر تانكها ميايستد و رديف بلند هيولاهاي فلزي را مجبور به توقف ميكند. اين، معروفترين تصوير از دردناكترين سركوب فعالان مدني در چين است؛ چهارم ژوئن 1989، كشتار دانشجويان معترض چيني در ميدان «تيانآنمن» پكن. اينك و با گذشت 23 سال از اين حادثه، دولت آمريكا چين را ترغيب كرده تا تمامي كساني را كه سالها پس از اين حادثه هنوز در زندان هستند، آزاد كند.
وزارت خارجة آمريكا همچنين در بيانيهاي خواستار اراية يك گزارش علني كامل در مورد كشتهها، بازداشتيها و مفقودهاي آن حادثه از سوي دولت چين شد؛ در حادثة ميدان تيانآنمن، هزاران نفر از دانشجويان چيني كه خواستار فضاي باز سياسي شده بودند، از 15 آوريل تا چهارم ژوئن 1989 تجمع كردند. اين اعتراضات با نيروهاي مسلحي كه توسط حكومت به پكن فرستاده شدند، به شدت سركوب شد.
دولت چين تانكها و سربازان خود را به اين ميدان اعزام كرد تا تظاهرات اعتراضي دانشجويان و كارگراني را كه براي چندين هفته در جريان بود، درهم شكند و در نهايت، اين اعتراضها كه با حضور بيش از صد هزار نفر برگزار شد با قتل سه هزار دانشجو سركوب شد. مارك تونر سخنگوي وزارت خارجه آمريكا ميگويد كه «ما درخواست خود از چين براي حفاظت از حقوق انساني جهان شمول تمامي شهروندان اين كشور را تكرار ميكنيم؛ خواستار آزادي كساني كه به اشتباه بازداشت، محاكمه، زنداني، خلاف ميل خود مفقود يا بازداشت خانگي شدهاند هستيم و خواستار پايان آزار فعالان حقوق بشر و خانوادههایشان هستيم.»
هر چند دولت چين تعداد کشتهشدگان را هيچ وقت اعلام نکرد اما منابع غربي تعداد آن را بين 300 تا 400 نفر تخمين زده بودند. متعاقب اين حادثه اسفناک، رهبر حزب «دموکراتيک چين» به سرعت و براي سالهاي طولاني روانه زندان شد. شبکة بزرگي از اردوگاههاي کار اجباري در کشور احياء شد و فعالان مسيحي، بودايي و مسلمان مورد تعقيب قرار گرفتند و دادگاهها مجرمان را به اندک دليلي به اعدام محکوم کردند. اين قبيل اقدامات باعث ايجاد فشارهاي بينالمللي بر چين شد؛ نخست وزير وقت اين کشور از سوي محافل مطبوعاتي و تبليغاتي غرب به «قصاب پکن» ملقب شد و در مجموع رهبران چين مورد نکوهش ساير کشورها قرار گرفتند و چين از نظر سياسي، اقتصادي و تسليحاتي در جامعه بينالمللي در تنگناي سختي قرار گرفت (روزنامه ايران، 26 خرداد 1382).
حال پس از گذشت بیش از 24 سال از این واقعه شاهد موردی مشابه در مصر هستیم با این تفاوت که اعتراضات آن روز مردم چین به دلیل اخراج هویائو بانگ، یکی از رهبران کمونیست در چین، بود اما در مصر مردم به دلیل برکناری محمد مرسی اعتراضات خود را بیان میکنند. غرب و آمریکا در واقعهای مشابه در میدان رابعة مصر نسبت به سرکوب و کشتار مردم سکوت کرده و مدعیان دروغین حقوق بشر به جای طرفداری از مردم به تماشای این کشتار نشستهاند و منافع امروز خود را در بیثباتی کشورهای جهان اسلام میبینند. این اتخاذ مواضع و دوگانگی در مواجهه با دو مورد مشابه، پرده از ماهیت سیاسی مدعیان به ظاهر حقوق بشر اعم از سازمانها، نهادها و حامیان بینالمللی و غرب و آمریکا برداشته و چهرة مخوف آنها را بیش از پیش آشکار مینماید. چطور است که غرب به حمایت از مردم چین میپردازد و از مسئولان چینی با عنوان قصاب پکن نام میبرد ولی نسبت به مردم مصر و کشتار آنها، که بنابر اخبار متفاوت بین 350 تا 800 کشته و چندین هزار زخمی هستند، نهتنها سکوت کرده بلکه با وجود ادعای آزادی بیان ومطبوعات، رسانههای خود را در راستای منافعشان مدیریت میکنند. هدف استکبار و صهیونیستها امروز در ایجاد هرجومرج در بلاد اسلامی خلاصه میشود و اینگونه چالشها به ضعف و سرخوردگی اسلام و تقویت جبهة ضداسلامیِ به ظاهر حامی حقوق بشر میانجامد. در واقع ناآرامی و درگیری در منطقه حساسیتها نسبت به صهیونیستها و مذاکرات صلح را کاهش داده و صهیونیستها از این فرصت برای پیشبرد مقاصد پلید خود استفاده میکنند و مذاکرات سازش را به نفع خود تمام خواهند کرد. از سوی دیگر بروز جنگ داخلی در مصر فرصت دخالت مستقیم را برای کشورهای غربی فراهم میآورد. موضوعی که رهبر معظم انقلاب هفته پیش و در خطبههای نماز عید فطر دربارة وقوع آن هشدار جدی دادند.
حضرت آیتالله خامنهای در بخشی از خطبه نماز عید فطر فرمودند: گمان وقوع جنگ داخلى در مصر، با كارهایى كه دارد ميشود، روزبهروز تقويت پيدا ميكند و اين فاجعه است. لازم است ملت بزرگ مصر، نخبگان سياسى، نخبگان علمى، نخبگان دينى در آن كشور بزرگ نگاه كنند به وضعيت موجود و ببينند چه عواقب وخيمى بر اين وضعيت ممكن است مترتب شود؛ ببينند وضعيت سوريه را؛ ببينند آثار حضور مزدوران غرب و مزدوران اسرائيل و تروريستها را در هر نقطهاى كه در آنجا تروريستها فعالند؛ ببينند اين خطرات را.
ایشان تاکید کردند: اگر خداى نكرده هرجومرج به وجود بيايد، اگر خداى نكرده جنگ داخلى به وجود بيايد، چه چيزى ديگر ميتواند جلوى آن را بگيرد؟ بهانه براى دخالت ابرقدرتها، كه خودشان بزرگترين بلا براى يك كشور و يك ملت هستند، به وجود خواهد آمد. برادرانه توصيه ميكنيم به نخبگان مصرى، به مردم مصر، به گروههاى سياسى، به گروههاى مذهبى، به علماى دينى، كه خودشان به فكر بيفتند، خودشان اقدام كنند؛ اجازه ندهند به بيگانگان و قدرتمندان، كه با احتمال قوى، سرويسهاى جاسوسى آنها در ايجاد اين وضعيت بىدخالت نيستند، اينها باز بيايند دخالت كنند.
آفتهای بیدار اسلامی
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 شورای انقلاب اسلامی تشکیل میشود. شورایی که متشکل از شخصیتهای نخبه و انقلابی است و کاری بسیار مشکل را در پیشرو دارد. در شرایطی که جریانهای مختلف فکری سعی در مصادره انقلاب دارند و اوضاع آشفتة کشور طمع کشورهای بیگانه را به تجزیة کشور و فروپاشی انقلاب دو چندان نموده است. نه ارتش هماهنگی وجود دارد و نه یگانی انتظامی برای ساماندهی اوضاع کشور. در چنین شرایطی امام با اتکا به مردم و بسیج مردمی و تشکیل نهادهای مردم نهاد آفتها و توطئهها علیه انقلاب را یکی پس از دیگری خنثی میکنند. در این جبههگیری اقشار مختلف مردم و قومیتهای متنوع در یک صف و با یک هدف در کنار یکدیگر قرار گرفتنهاند.
اولین دغدغة امام و یارانش حاکم کردن قانون در کشور است و مدل حکومتی که در جامعه اجرا شود. با برگزاری همهپرسی در فروردین سال 58 بیش از 98 درصد مردم به جمهوری اسلامی رأی دادند و نقطة عطفی در انقلاب اسلامی به دست مردم رقم میخورد. چندی بعد نیز قانون اساسی کشور که برگرفته از قوانین ناب اسلامی است و بر محوریت اتحاد و همدلی میان مذاهب و اقلیتهای مختلف دینی و در نظر گرفتن حقوق و آزادی آنها و مبارزه با استبداد و استکبار و حفظ استقلال کشور تدوین میشود. با وجود تعیین مذهب رسمی کشور، تمامی مردم ایران با هر قومیت و مذهبی برابر و برادر در نظر گرفته میشوند. عدم وابستگی به کشورها و عملی نمودن شعار استقلال کشور هر چند که اقدامی دشوار و طاقتفرسا بود اما میوة آن در بلند مدت برداشت شد تا ایران اسلامی پس از سالها تلاش به قلههایی از افتخار، با وجود تمامی دشمنیها، دست یابد.
در مقایسة انقلاب ایران و موفقیتهای آن با شکست انقلاب مصر خلأ موارد فوق کاملاً مشهود است. در واقع مسیر حرکت انقلابی مصر، ظاهری اسلامی را بر تن داشت اما در مقام عمل ضدیت اسلامی را منعکس میکرد و سران این کشور دنبالهرو سیاستهای مبارک بودند. جایگاه مردم در انقلاب این کشور تعریف نشده بود و با وجود عناصر وابسته به رژیم سابق، اخوان از مردم برای جایگزینی با این جریان استفاده نکرد. این جریان پس از رسیدن به قدرت به جای استفاده از تجارب ایران در برپایی جمهوری اسلامی و مواجهة با مشکلات ایران پس از انقلاب، دست دوستی ایران را رد کرد.
با وجود برتری شکنندة مرسی نسبت به شفیق در انتخابات سال 2011، جریان اخوان دچار توهم خود مردمی بودن شد و در تصمیمگیریها توجهی به این موضوع نداشت و اقداماتی نظیر افزایش اختیارات رئیسجمهور و اعتراضات مردمی باز هم جریان اسلامگرای مصر را بیدار نکرد. انقلابیون در مصر برای انقلاب خود چشمانداز و هدف بلند مدتی را ترسیم نکردند و توجهی به تقویت و ساخت زیربناهای اقتصادی در کشور نداشتند. عدم استقلال و تبعیت تلخ از غرب در سیاست خارجی به امید حمایتهای بیگانگان و عدم خود باوری به توانمندیهای داخلی از عوامل انحراف از مسیر انقلاب مصر بود. آفت اختلافانگیزی میان مسلمانان و تفرقه بین شیعه و سنی دامنگیر سران و مقامات مصری شده بود و خود آنها نیز بر شدت این اختلافات افزودند و در عوض دشمنان قسمخوردة اسلام را به دوستی گرفتند. مجموع این اشتباهات و ضعفها منجر به شکست و تنها ماندن انقلابی شد که دل به مساعدت حکام دیکتاتور عرب و دشمنان اسلام خوش کرده بود. در واقع این همان آفت بیداری اسلامی از منظر رهبر معظم انقلاب است که فرمودند: «خود اين بيدارى اسلامى يك پديدة بسيار مهمى است؛ اينجور هم نيست كه حالا با آنتىتزهائى كه به قول خودشان برايش درست كردند، بگوئيم اين بيدارى از بين رفته است؛ نه، اينجورى نيست؛ اين بيدارى به وجود آمده. همين حوادثى كه امروز شما در مصر و در بعضى جاهاى ديگر مشاهده ميكنيد، اينها همهاش نشانة اين است كه عمق بيدارى اسلامى در اين كشورها وجود دارد؛ البته خوب مديريت نشد، ناشيگرى كردند. يكى از همين حرفها اين است كه شما اين ناشيگرىها را پيدا كنيد، ببينيد كجا اشتباه كردند؛ چه كار كردند كه نبايد ميكردند، يا چه كارهائى نكردند كه بايد ميكردند.»
جنبش فتنه گر سبز در حاله ای از نفاق و توهم
بر اساس آیات و روایات متعدد، منافقان افرادی هستند که در ظاهر خود را مؤمن و مصلح نشان می دهند ولی در باطن ایمان ندارند؛ با افراد بی دین، رفت و آمد و خلوت میکنند؛ نمازشان با کسالت و انفاقشان با کراهت است؛ نسبت به مؤمنان عیب جویند؛ از جبهه و جهاد فراری و از خدا غافلاند. ریاکار، شایعه ساز و علاقه مند به دوستی با کفارند؛ ملاک علاقه شان کامیابی و ملاک غضب شان، محرومیت است؛ نسبت به پیشرفت مؤمنان نگران، ولی نسبت به مشکلاتی که برای مسلمانان پیش می آید شادند. در واقع جریان نفاق با اتخاذ مواضع دوگانه و یا بعضاً چندگانه درصدد پیشبرد منافع خویش است و با وزیدن باد به هر سویی تغییر موضع می دهد.
حال به بررسی مواضع و اظهارات برخی شخصی تها، که خود را الگویی برای تغییرات منط قهای می دانند، می پردازیم و نتیجه گیری را به مخاطب می سپاریم. این سخنان یکی از سران فتنه در پی بیداری اسلامی است: «این روزها خاورمیانه در آستانه ی حوادث بزرگی ست که می تواند سرنوشت این منطقه و جهان و سرنوشت ملت های منطقه را تحت تأثیر خود قرار دهد. مسلماً آنچه در حال وقوع است در راستای به هم زدن نظام ظالمانه ای است که سرنوشت ملت های بسیاری را درمنطقه در چنگال خود گرفته است و بدون هیچ شکی نقطه ی آغازین آنچه در خیابان های تونس و صنعا و قاهره و اسکندریه و سوئز شاهد آن هستیم را باید در تظاهرات چند میلیونی ۲۵ و۲۸ و۳۰ خرداد تهران جستجو کرد». در ادامه ی این موضعگیری ها نیز اصحاب فتنه عنوان کردند: خيزش در كشورهاي عربي همان جنبش سبز است؛ مگر جمهوری اسلامی چه دستاوردی داشته که کشورهای دیگر بخواهند از ایران الگو بگیرند.
با گذشت 2 سال از انقلاب سال 2011 مصر و سقوط مرسی شاهد مواضع جدیدی از جنبش فتنه یا همان سبز هستیم به شکلی که رسانه های فعال این جریان به خصوص شبکه های اجتماعی منتسب به آن ها، جنبش تمرد را برگرفته از جنبش سبز می خوانند و این تغییر مواضع امروز فتنه گران به چه دلیلی می تواند باشد؟ آیا این جریان حمایت ها و سخنان گذشته ی خود را فراموش کرده و دچار آلزایمر شده و یا اینکه امروز نفع نمایشی این جریان در پشت حمایت از جنبش تمرد قرار گرفته است؟ آیا این جریان که توهم مردمی بودن را در روند فعالیت های خود تبلیغ می کند و از هر فرصت گل آلودی برای ماهی گرفتن به نفع خود استفاده می کند و مادام مواضع نفاق گونه اتخاذ می کند، شد که یک مرتبه از حضور مردم آمریکا در خیابان ها به دلیل اعتراض به سیاست های اقتصادی واشنگتن حمایت کند؟ آیا یک مرتبه سرکوب مردم آمریکا را محکوم کردند؟ آیا نمی بایست این متوهمانِ مردمی پندار، جنبش وال استریت را برگرفته از خود می دانستند؟ چرا از وال استریت حمایت نکردند؟ جالب اینجاست که این جریان در برابر خفقان موجود در کشورهای عربی و ظلمی که بر شیعیان در این کشورها روا می رود موضعی نگرفته و نمی گیرند اما در موضوع سوریه به حمایت از تروریست ها و مخالفان اسد پرداخته و چشم خود را بر جنایاتی که در سوریه رخ می داد بستند.
در واقع با کمی تأمل نسبت به موضعگیری های این جریان در وقایع مختلف، تفکر آن ها مشخص می شود و سکوت سران فتنه در برابر تضعیف دشمنان ایران و انقلاب و عدم حمایت از مردم آمریکا به دلیل عدم رویارویی با دولتمردان مستکبر عالم، ماهیت جریان نفاق بیش از پیش آشکار می شود. با توجه به مطالب مطرح شده در آینده نیز می توان پیش بینی کرد که اگر جنبش سومی در مصر پیروز شود همان جنبش زرد است!!!!
سوء استفاده ضدانقلاب از شکست اخوان
برخی درصددند تا سقوط دولت مصر را که با ابهاماتی از قبیل کودتا همراه است به شکست دولتی اسلامی ربط دهند تا مقاصد سیاسی خود را دنبال کنند و در خیال خود با این اقدامات، قدرت سایر حکومتهای اسلامی را رو به نزول نشان دهند. در واقع اظهارات این افراد بیانگر بغض و کینة آنها نسبت به دین خداست و از هیچ فرصتی برای ضربه زدن به اسلام دریغ نمیکنند. در مورد تلاشی که میشود تا دولت مصر را اسلامی نشان دهند باید توجه داشت که این دولت به قول دوستان دیروزش اسلامی، زمانیکه خون شهید شحاته و سه تن از نزدیکان وی از سوی سلفیها به ناحق ریخته شد سکوت اختیار کردند و صدایی از گردانندگان شبکة یک ماهوارهای کالیفرنیا در نیامد و اصحاب غنیمتجو با دقت وقایع مصر را رصد میکردند تا بر اساس نتیجهگیریها اتخاذ مواضع کنند و در صورت وقوع هر رخدادی به آن سو بوزند. آیا مدیر شبکة یک کالیفرنیا که از بشریت و حقوق بشر دم میزند نشنیده یا ندیده بود که به چه شکل غیر انسانیای یک انسان را مثله کردند و وی سکوت کرد و حال دم از سقوط دولت اسلامی معاصر میزند؟
آنچه در مصر رخ داد ترکیبی از مطالبات مردم و کودتا بود و به واقع اظهار نظر در مورد این واقعه سخت است و نمیتوان به راحتی آن را کودتا یا انقلاب دوم نامید. در صورتی که آن را کودتا بخوانیم با مطالبات بخش گستردهای از نارضایتی مردم در برابر دولت مواجه میشویم و اگر کودتا در نظر گرفته نشود، ورود ارتش و سرکوب حامیان اخوان مطرح میشود. با توجه به وضع موجود این اخوانالمسلمین است که باید تصمیم بگیرد که به جای جبران اشتباهات گذشته خود( اعتماد به نظام استکبار و اتکا به حکام مرتجع عرب و دوستی با رژیم صهیونیستی) اشتباه جدیدی را مرتکب میشوند یا خیر! آیا مطالبات خود را به صورت مسالمتآمیز پیگیر میشوند یا مشی اسلامگرایان الجزایری را دنبال میکنند و بدون یافتن نقص و عیب کارشان و با تعصب سلفیگری روند مبارزات مسلحانه را دنبال میکنند؟
بیشک واقعة مصر نشان داد که دوستی حقیقی و اسلام اصیل چقدر مقتدر و کارگشاست. اسلامی که منطق را بر تعصبات حاکم میداند و شیعه و سنی را در برابر دشمن ظالم به صف مینشاند. اسلامیکه نه تنها به یاری مسلمانان با هر فرقهای میشتابد بلکه حامی تمام مظلومان عالم است. ترس دشمن الگو شدن این اسلام است و با هر نوعی از اسلام کنار میآید غیر از این اسلام. امروز ایران اسلامی نماد حکومت اسلامی به معنای حقیقی کلمه است و بر اساس اصل وفای به عهد و ضدیت با نظام سلطه و دیدِ باز اسلامی از آرمان فلسطین حمایت و از دولت سوریه دفاع میکند؛ در حالی که دوستان مصر در مقابل دولت مرسی ایستادند و به جای کمک به اخوان علیه آن موضع گرفتند. سقوط مرسی به عالمیان فهماند که کشورهای عربی تابع غرب و آمریکا هستند و توان مقابله با آن را ندارند و در این راه برای ادامة حیات خود دوستان دیروز خویش را قربانی میکنند. شکست مصر بیانگر پیام ذلت اعراب و سلفیان متعصب بود و بر عزت و اقتدار نظام اسلامی ایران در افکار عمومی جهان افزود.
شکست اسلام آمریکایی در مصر
دور شدن از مسیر اسلام حقیقی و دوستی با دشمنان اسلام، بر خلاف اصول اخوانالمسلمین بود و فراخواندن سفیر مصر از سوریه و تعیین سفیر در سرزمینهای اشغالی از نمونه اقداماتی به شمار میآید که با مواضع این جریان اسلامی در تضاد است. مرسی و اخوان به جای اینکه به ملت خود و جوانان پرشورش اتکا و با این مجموعه کار حکومتداری را آغاز کنند با اعتماد به آمریکا، عربستان و کشورهای خارجی و همان کارهایی که مبارک انجام داد شروع کردند ولی تفاوت این بود که مبارک حداقل از نام اسلام استفاده نمیکرد. در واقع اشتباه استراتژیک مرسی آن بود که تمام ظرفیتهای خود در عرصه سیاست خارجی را در راستای منافع آمریکا و شرکای منطقهای او به ویژه عربستان قرار داد هر چند که در مواقع خطر همین کشورها علیه او گام برداشتند.
در حالی که رهبران جهان واکنش محتاطانهای در قبال تحولات مصر و اقدام ارتش در برکناری دولت مرسی داشتند اما پادشاه عربستان سعودی تنها چند ساعت پس از معرفی رئیس جمهور موقت مصر در پیامی گفت: «ما رهبری شما بر مصر را در این برهه حساس تاریخی تبریک میگوییم» و اینگونه آب سردی ریخت بر پیکر محمد مرسی و اخوانیها که سرنوشت خود را به دلارهای پادشاه عربستان و حمایت های آمریکا گره زده بودند.
با شرایط حاکم بر اوضاع کنونی مصر و کنار زدن مرسی و اخوانالمسلمین، میبایست مسیر را برای تحقق اسلام راستین هموار نمود و اسلامگرایی به معنای حقیقی کلمه به عنوان الگو لحاظ شود؛ همان اسلامی که دکترین سیاست خارجی خود را نفی استکبار و نظام سلطه میداند و برای نیل به این هدف با تمام توان و ظرفیت مردمی خویش پا به عرصه مینهد؛ همان اسلامی که حقوق تمامی ادیان و اقوام بشری را محترم شمرده و به آنها احترام میگذارد و روزگاری امیر ممالک اسلامی،علی ابن ابیطالب(ع)، در انتصاب حاکم مصر به وی توصیه نمود که در برخورد با مردمان مصر مساوات و برابری را رعایت کن چرا که آنها یا برادران دینی تو هستند یا همانند تو انسانند و در جای دیگر به فرمانروای مصر توصیه نمودند که حتی در نگاه کردن به مردم نیز عدالت را در نظر بگیر. آیا به واقع منش رؤسای مدعی اسلام در مصر این بود؟
قطع به یقین آنچه در مصر روی داد شکست اسلام آمریکایی بود و نه اسلام ناب محمدی و در این امر شکی نیست. نکتة حائز اهمیت اینجاست که شکست اسلام سیاسی منجر به برداشتن پرده از ماهیت جریان آلوده به نفاق بود که نام اسلام را یدک میکشید و همان اسلام اموی که دل به حمایت مستکبران خوش کرده بود و نه اسلام علوی. جای تردیدی نمیماند که رسانههای غربی و کشورهای دشمن اسلام و مسلمین با مطرح نمودن عباراتی همچون شکست اسلام سیاسی یا بهار عربی به جای بیداری اسلامی با به چالش کشیدن تفکر حکومت اسلامی درصدد القای مدل حکومتی خود اعم از اسلام همسو با غرب یا لیبرال در کشورهای اسلامی هستند. از این رو با هر رویداد جدیدی به دنبال پیشبرد اهداف ضد اسلامی خود و موج سواری از وضعیت موجود هستند.
باید توجه داشت که دلیل وقوع این شکست فاصله گرفتن از شعار خود اخوان، الاسلام هو الحل، است و بازگشت به این اصل و اجرایی نمودن آن موانع را برطرف میسازد.